چیزی در حدود 20 سال پیش، برنامه بسیار پربینندهای به نام «مسابقه بزرگ» با دو مجری عجیب و تازه به سبد تلویزیونبینی بینندگان اضافه شد. یک مجری حزباللهی که پا به پای مجری شیشتیغه موبلندش میآمد و با هم یک برنامه به شدت سرگرمکننده را جلو میبردند. این شروع ماجرایی جدید در تلویزیون ایران بود. احمدزاده بعدها البته دچار حاشیه شد و آن جوانک مجری هم حالا باد درو میکند، اما این سالها او دوباره بازگشته است.
با سید کاظم احمدزاده درباره تاریخچه حضورش در تلویزیون گفتگو کردیم.
آقای احمدزاده، ما هنوز خاطرات دوران اوج شهرت و محبوبیت شما در خاطرمان مانده است. دورانی که عکس شما روی جلد مجلهها و روزنامهها بود و پربیندهترین برنامههای زنده تلویزیون در اختیار شما و آدمی به نام سید کاظم احمدزاده یکی از معتبرترین آدمهای تلویزیون. این دوران خیلی زود دچار یک وقفه چند ساله شد و شما به یکباره از تلویزیون ناپدید شدید. بعد از مدتی دوران جدید شما شروع شد: دوران «جشن رمضان»، دورهای جدید که من اسمش را دوران آهستگی و پیوستگی میگذارم. همان سید کاظم احمدزاده روبروی ماست، اما انگار آدم جدیدی است. دوران جنجالها و حاشیهها و قرار گرفتن در مرکز توجه رسانهها و حتی اکثریت مردم، انگار سپری شده است...
با اینکه در صحبتهایتان از فعل ماضی استفاده کردید، مخالف هستم. به نظرم آن شرایطی که گفتید همچنان استمرار دارد و تنها سطح و عمقش تفاوت پیدا کرده است. من امسال 21 امین سالی است که کار تلویزیونی را شروع کردم. آن اوایل شاید لطف و اقبال مردم خیلی زیاد بود، اما به اعتقادم تا حدودی سطحی بود. آن دوران من مجری بخشی از برنامه های تفریحی پرطرفدار مانند مسابقه بزرگ بودم، چند سال هم مجری پخش بودم...
اگر درست خاطرم باشد، اولین سفر رسانهای و تصویری به کربلا را هم شما انجام دادید و فیلم سفر به کربلا اتفاق فوق العاده بزرگ و تاثرگزاری در افکار عمومی آن دوران به وجود آورد.
بله، برای اولین بار از تلویزیون ایران، تصاویر خانه حضرت علی(ع)، چاه خانه علی، کف العباس و... پخش شد و مردم تازه فهمیدند که چنین جاهایی هم وجود دارد. آن دوران به قول شما اوج ماجرا بود. از آن به بعد یک روندی اتفاق افتاد که به نظر من عمقش زیاد شد؛ اگر شهرت، اقبال یا عزتی را که شما فرمودید در قالب خاصی تقسیم بندی کنیم و بگوییم مثلا 100 لیتر آب، گاهی این 100 لیتر در یک عمق 10سانتی است که طبیعتا سطح وسیعتری را از آب را دربر میگیرد، اما گاهی اوقات در یک عمق 1 متری که خب طبیعتا وسیع نمیشود اما ریشهدارتر است. امروز من دقیقا احساس میکنم اگر شخصی به من لطف دارد عمیق تر، با یک عقبه بیشتر و با یک دلیل اثبات شده و ثابت تری است که شاید به همین سادگی تغییر نکند.
این روندی که طی کردید با برنامهریزی قبلی بود؟ یعنی شما یک شروع پرقدرت و پرسروصدا طراحی کردید تا چهره شوید و بعد هم وارد دوران تثبیت شدید و دیگر نیازی به این هیجانهای اولیه نبود و آرام شدید؟
خیر. اگر چه برنامه ریزی، اندیشه و فکر در آن دخیل بوده است اما علت اصلی آن به لطف خدا باز می گردد. به عقیده من علت اصلی شهرت من کوپن هایی است که پروردگار به من داده است، درست است که گاهی اوقات ما این اتفاقات را سریع و ناشیانه خرج می کنیم اما در مجموع للطف خداوند است. برخی میگویند ما تاریخ مصرف داریم اما من چنین اعتقادی ندارم. تاریخ مصرف برای کالای مصرفی است و تمام شدن برای ما کلمه خوبی نیست، تمام شدن ما مرگ و نبود ما است .
آقای احمدزاده، از یک دورهای شما به مسیر باملاحظهتری وارد شدید. انتخابهایتان محافظهکارانهتر، برنامههایی کمهیجانتر و معقولتر و... شد. این ملاحظات از کجا آمد؟ ما دیگر احمدزاده را در اجرای یک مسابقه عامه پسند ندیدیم.
من همواره یک سری ملاحظاتی داشته و دارم. برای الان هم نیست، این وسواس را از ابتدا داشته ام. احساسم این بود که من از یک راه معمول وارد تلویزیون نشدم که بخواهم معمول خرجش کنم. اوج شهرت و عزتی که در میان مردم به دست آوردم از همان فیلم خانه حضرت علی (ع) بود و دوست نداشتم که کوپنم را همینطوری خرج کنم من اصلا نمی دانستم چنین سفری می خواهد اتفاق بیافتد و یا حتی اصلا نمی دانستم که خانه و چاه حضرت علی (ع) وجود دارد. این را کس دیگری برای من رقم زد. شاید برایتان جالب باشد که من حدود هشت سال بعد از آن اتفاق، برنامه های بیرون از تلویزیون اجرا نمی کردم؛ مگر موارد معدودی که مربوط به ارگانهای دولتی خاص بود و مناسبت های ویژه ای مثل دهه فجر و میلاد حضرت زهرا و... اعتقاد من این بود که امیرالمومنین من را نبرد آنجا و بزرگ و محبوبم نکرد تا اعتبارم را برای هرچیزی خرج کنم.
در این سالها به کرات برنامه هایی به من پیشنهاد شده است که اجرا یا تهیه کنندگی کنم اما چون این موضوع همیشه مد نظرم بوده ، هست و خواهد بود، به این سمت نرفتم.
البته در دورهای من به خاطرم هست که برخی از انتقادات به شما بابت حضور در برخی از برنامهها ابراز شد و خیلیها در برنامههایی شما را دیدند که تصویر حضور شما کمی دور از ذهن بود.
ببینید نمی شود انسان وارد آب بشود و خیس نشود. بله گاهی پیش آمده است که روی استیجی رفته باشم که بهتر بود آنجا نمی رفتم اما در آنجا هم محتوا و عقیده خودم را در قالب اجرا بروز داده ام. مجلسی نیست که من در آن شعری از اهل بیت نخوانده باشم. در واقع هر جا که بوده ام؛ اما به هر حال من همان فکر و عقیده را در اجرا همراه داشته ام.
درباره آن وقفه چند ساله صحبت نکردید آقای احمدزاده! غیبتی که همچنان برای خیلیها مبهم است. شایعاتی در آن دوران به گوش میرسد که بعدها با ترک وطن آقای حسینی زوج شما در مسابقه بزرگ، ابعاد بیشتری هم گرفت. شما کجا بودید در آن دورانی که در تلویزیون نمیدیدیمتان؟!
صحبت کردن در مورد آن فایده ای ندارد چون اتفاقی است که افتاده است. هرچیزی هم یک هزینه ای دارد، شما یک حرفی می زنید، یک کاری می کنید یا حتی وقتی یک کاری نمی کنید باید هزینه آن را بدهید و من هم با کمال میل هزینه را دادم و پای آن هم هستم که بسیار هم خوشحال هستم.
شاید مقداری به خاطر بحثهای ارزشی، مقداری بحثهای سیاسی و مقداری هم بحثهای سلیقه ای، باعث شد که من چند سالی از رسانه دور باشم. البته این غیبت کامل هم نبود و من در همان دو سال هم برنامه گزارش کربلا را داشتم. شاید چوب یک سری از رفتارهایم را خوردم که به آنها اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم و معتقدم که صلاح بوده است که یک کاری بکنم، یک موضع گیری خاص کنم، یک رفتار خاص انجام بدهم یا در یک جریان قرار نگیرم اما امروز دیگر این داستان فرق می کند و دیگر احمدزاده ای که برود در مسابقه بزرگ «ایشیمبالا» کند دیگر نیست! طبیعی هم است دیگر نباید باشد زیرا آن زمان اقتضای سنی و کاری من فرق می کرد اما امروز در برخورد با مخاطب، رسانه و خاستگاه مردم باتجربه تر شده ام و حالا که اینگونه شده ام ظلم است که برایشان کم بگذارم.
آقای احمدزاده حضور شما در برنامهای مانند مسابقه بزرگ یک اتفاق بزرگ در تاریخ مجری گری در تلویزیون ایران بود. واقعیت این است که تا پیش از این و حتی همین حالا آدم هایی به شکل و شمایل شما، مجریهای مذهبی برنامه های مذهبی اجرا می کردند و آدمهایی به شکل و شمایل حسینی، برنامههای سرگرمی و اجتماعی. فکر می کنم شما اولین کسی بودید که این سد را شکستید و وارد برنامه های عامه پسند و هیجانی و برنامه هایی که ذاتا مذهبی نبودند شدید. همان زمان هم یک سری از انتقادات عنوان می شد که شان آدم مذهبی دارد شکسته میشود و آدم ها باید با توجه به مختصات شخصیتی خودشان برنامه هایشان را انتخاب کنند. هنوز اثرات آن اتفاق باقی مانده است و نهایتا هم به نطرم آن جریان برنده نشد.
من یک اعتقاد راسخی دارم و آن هم این است که جداسازی موضوعات معارفی و اجتماعی را اصلا قبول ندارم و یکی از مخالفین سرسخت آن هستم. من اعتقاد دارم که دین من اجتماعی است بنابراین اجتماع من هم باید دینی باشد. به همین جهت خط کشی بین برنامه های دینی و اجتماعی را قبول ندارم و به نظرم مغایر با دین و باورهای من است. دین جدا از جامعه و اجتماع جدا از دین نیست. ما خودمان این خط کشی ها را انجام می دهیم. چه کسی گفته است که یک مجری اجتماعی مختصات من را ندارد یا چه کسی گفته است که یک مجری معارفی حتما باید ریش داشته باشد، انگشتر داشته باشد، کلمه های اتوکشیده استفاده بکند یا چه کسی گفته است که وقتی برنامه اجرا می کند حتما باید فقط از خدا و پیغمبر در آن برنامه صحبت بکند و لباس رنگی نپوشد؟ چه کسی گفته است که یک مجری اجتماعی باید ریش نداشته باشد، یقه اش را باز بکند، و هر مدل شوخی ای هم روی انتن بکند؟ چه کسی گفته است دین من این است؟ این نگاه یک جنایت در حق دین و فرهنگ است.
اما درباره آن ه اجرای مشترک باید بگویم که اکثر اساتید بزرگ طنز دنیا و کشورمان معتقدند اکثر کنتراست ها در دنیا تعریف شده است. مثل چاق و لاغر، دراز و کوتاه، زشت و زیبا و زن و مرد. اما ما چنین کنتراستی نداشتیم. یعنی یک انسان جوان مو بلند همراه یک انسان مذهبی با ریش که باهم بسازند و مردم هم آنها را بپذیرند نداشتیم. برای همین هم وقتی مسابقه بزرگ پخش شد خیلی از دوستان کنار هم قرار گرفتند تا این کار را تکرار کنند اما متاسفانه تا به حال کسی در این زمینه نتوانسته موفق بشود یا اگر هم شده به این حد نشده است.
اما فکر میکنم، اتفاقا همان برنامه و همین که مردم هم شما را در یک برنامه سرگرمی صرف دیدند و هم در سفر کربلا، باعث محدود نشدن شهرت و محبوبیت شما در قشر خاصی از اجتماع شد
من صادقانه میگویم، واقعا آن برنامه ها باعث شد تا طیف های خاصی از جوان ها با من ارتباط بسیار خوبی برقرار کنند. برای همین امروز هم وقتی به خیابان می روم همه مدلی به من سلام می کنند: یقه باز و یقه بسته، کمحجاب و محجبه. بعضی دوستان به من گفته بودند مجری دوگانهسوز، هم می خنداند و هم می گریاند!اتفاقا معتقدم این رفتار مرسوم اهل بیت است و آنها این نحوه برخورد را به ما یاد داده اند. من خودم را هیچ گاه از این نگاه محدود نکرده ام. زیرا نگاهم این نبوده است و این هم فقط به خاطر حضور رسانه نبوده است بلکه من در زندگی شخصی ام نیز همین طور بوده ام. الان داریم می بینیم که خیلی تفاوت پیدا کرده است حتی در برنامه های معارفی هم اتفاقات خوبی افتاده البته برخی از برنامه ها هم به سبک خود باقی مانده اند. از طرف دیگر می بنیم که مجریان جوان هم حدیث می خوانند. من چند روز پیش برنامه ای از آقای رامبد جوان دیدم که یک حدیثی را خواند. آیا به نظر شما این حدیث را آقای جوان بخوانند تاثیر بیشتری دارد یا اینکه یک مجری کاملا مذهبی بخواند؟ این خط کشی ها خطایی است که جامعه رسانه ای ما مرتکب آن می شود. اصلا مگر زندگی چیزی غیر از اشک و لبخند است؟ مگر می شود کسی فقط بخندد، یا کسی فقط در زندگی گریه کند و غصه بخورد؟! مگر یک مجری مذهبی هیچوقت نمی خندد و در زندگی ش شوخی نمی کند؟ یا مثلا یک مجری جوان هیچگاه غصه نمی خورد و غمگین نمی شود؟! طبیعتا اینطور نیست. برای همین است که می گویم این ترکیب اشک و لبخند برخاسته از زندگی معمولی انسان است که من روی انتن پیاده می کنم.
این خطکشیها در رسانههای ما خیلی خیلی پررنگتر از این است که به این راحتیها کناری رود.
ماجرا ساده است. فقط چهار کلمه است: دین ما اجتماعی و اجتماع ما دینی است
بنابراین نباید تفکیک کرد. مانند عنوان مدارس اسلامی که اخیراً به وجود
آمده. مگر بقیه مدارس غیر اسلامی هستند؟! این تقسیم بندی، کار بسیار
خطرناکی است و ضربه خودش را هم می زند. ما اینها را گم کرده ایم و همه آن
هم نشات گرفته از خط کشی اجتماعی و معارفی است.
این یار غار شما در مسابقه بزرگ، حالا آن ور آب است و به وضعیت ناامیدکننده ای رسیده است. درباره او حرف نمیزنید؟
تمایلی ندارم. راستش دیگر حرفی برای زدن نمانده...